گریه

این پایگاه در راستای تولید کلیپ اختصاصی از درس اخلاق بزرگان و روضه های سخنرانان مطرح کشوری طراحی شده است.

گریه

این پایگاه در راستای تولید کلیپ اختصاصی از درس اخلاق بزرگان و روضه های سخنرانان مطرح کشوری طراحی شده است.

مشخصات بلاگ

تمامی مطالب این وبلاگ ، به طور اختصاصی تولید گشته است و در غیر اینصورت منبع را ذکر کرده ایم
________________________________
با معرفی این وبلاگ به دوستان خود ، در ثواب انتشار معارف اهل بیت شریک شوید.
________________________________
عمده مطالب وبلاگ گریه ، کلیپ و متن درس اخلاق بزرگان و اساتید اخلاق و مسائل سیر و سلوک می باشد.
________________________________
آدرس کانال تلگرام
t.me/jamaleshamse
آدرس سروش
https://sapp.ir/jamaleshamse
آدرس ایتا
https://eitaa.com/jamaleshamse

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی نامه آیت الله حق شناس از زبان جاودان» ثبت شده است

متن زیر خلاصه ای از زندگی مرحوم آیت الله عبدالکریم حق شناس از زبان شاگرد بزرگوار ایشان استاد محمدعلی جاودان می باشد :

" از مادر بزرگوارشان یاد و برای او طلب مغفرت می کردند، و خود را وامدار او می دانستند، و می فرمودند : مادرم سواد نوشتن و خواندن نداشت؛ اما به خوبی قرآن و مفاتیح را می خواند، و حتی آیات مبارکه قرآن را در میان کلمات دیگر تشخیص می داد، و این را به خوابی که از امام امیر المومنین علیه السلام دیده بود مربوط می دانست. در آن رویا ایشان امام را دیده بود که به او دو قرص می دهند. یکی از آنها را شیطان می دزدد؛ اما او موفق می شود که دیگری را بخورد. بعد از اینکه صبح از خواب برخاسته بود دیگر می توانست قرآن را بشناسد و بخواند. در مورد دقت و مواظبت او در امر تربیت فرزندان می فرمودند: روزی ناظم مدرسه مشق نوشته های مرا دید، عادت من این بود که مشق های مدرسه را ،کج می نوشتم. او با تَشَر به من گفت چرا نردبان درست کرده ای؟ دستت را بیاور. آنوقت با چوب آلبالوئی که به دست داشت، ده بار بر کف دست من زد. دستم ورم کرده بود . ظهر در خانه دست ها را به مادر مرحومه ام نشان داده و شکایت کردم ،گفتم : مادر ببین دستم مثل نان تافتون شده است. فرمود: اگر ناظم با من محرم بود ، دست او را می بوسیدم ، و تشکر می کردم. اینقدر باید از این چوب ها بخوری تا آدم شوی.

من در همان سنین از مادر مرحومه ام خوابی دیدم. ایشان در عالم رویا دست دراز کرد، و لامپ برق سقفی را با سیم آن کند، و به دست من داد. لامپ همچنان روشن مانده بود، یک چراغ پر فروغ در زندگی ایشان روشن شد، آن تحول روحی را ما از این واقعه ناشی می دانیم، و فکر می کنیم ایشان به دنبال این خواب، به درک محضر عالم عامل ثقه الاسلام شیخ محمد حسین زاهد موفق می شوند .

مرحوم شیخ محمد حسین زاهد(ره) تحصیلات زیادی نکرده بود؛ امّا بسیار وارسته و از دنیا گذشته و زاهد بود ، و به عنوان یک مربی، بسیار موفق. شاگردان زیادی تربیت کرده داشت که بعضی از آنها بعدها به مقامات عالی رسیدند. استاد وقتی از اوضاع زندگی ایشان آگاه می شود، می فرمایند: برای مومن شایسته نیست که دست بر سفره ی دیگران داشته باشد .بدین ترتیب از خانه دائی خارج شده و به دنبال کار برآمدند. در بازار راهی باز می شود، و ایشان که ریاضیات جدید و زبان فرانسه را به خوبی می دانست، قبول می کند کار حساب و کتاب یکی از تجّار را به عهده بگیرد. این شغل در آن روزگار میرزائی خوانده می شد، و اصطلاح حسابداری هنوز در عرف مردم وجود نداشت، ایشان می فرمود: دفتر حساب دو نوع بود: حساب عادی و حساب دوبل . ایشان با اینکه حساب دوبل هم بلد بود، و این حساب پیشرفته تر و حقوق آن بیشتر بود آن را رد کرده و همان حساب ساده را به عهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ایشان از مقدار حقوق می پرسد. آنها بین20 تا 25 تومان می گویند، و ایشان پیشنهاد 3 تومان می دهد، تعجب می کنند ، و می پرسند چرا؟ می فرمایند: من حقوق کمتری می گیرم تا بتوانم نماز و درسم را سر وقت به جا آورم. در هر صورت بعد از مدتی ایشان از تعلیمات آقا شیخ محمد حسین زاهد(ره) مستغنی می شوند، و از او در خواست استاد بالاتر می نمایند. از آن به بعد به همراهی این عالم وارسته یا به تنهایی، به محضر بزرگان علمای تهران می روند، تا از آن میان استادی انتخاب کنند. سر انجام مرحوم آیت الله میر سید علی حائری (ره) معروف به مفسر را می یابند.

می فرمودند :شب قبل از اینکه ما به محضر ایشان برسیم، در عالم رویا سیّد بزرگواری را که بر منبری نشسته بود به من نشان دادند، و او بایستی سمت تربیت مرا بعهده بگیرد. فردا وقتی به محضر آیت الله حائری رسیدیم ، همان بود که دیشب دیده بودم، و ایشان تا پایان عمر خویش(1313 ش) سمت تربیت حاج آقای حق شناس را بعهده داشته اند . می گفتند: گاه مسائلی پیش می آمد که از هیبت استاد نمی توانستم به نزدیک رفته و از او سوال کنم؛ امّا خود ایشان، بدون اینکه من چیزی پرسیده باشم ،درضمن صحبت، جواب سوال مرا می فرمود، و مرا از حیرت بیرون می آورد.

 حاج آقای حق شناس بعد از دبیرستان همانطور که کار می کردند، به دروس علوم دینی نیز مشغول شدند، و این علوم را با علاقه وشدت دنبال می کردند.در آن دوره در یکی از حجرات مسجد جامع تهران - که کنار شبستان چهل ستون، چند حجره برای طلّاب داشت - سکونت داشتند. نقل می کردند: در اوایل دوران تحصیل ، به ناراحتی سینه دچار شده بودم، حتی گاه از سینه ام خون می آمد . سل مرض خطرناک آن دوران بود. بیماری من احتمال سل داشت، دکتر و دارو افاقه نمی کرد .

یک روز تمام ذخیره های خود را که از کار برایم باقی مانده بود، ( حقوق روزی یک ریال می شد. نیمی از آن را خرج و نیم دیگر را ذخیره می کردم) صدقه دادم. شب هنگام در عالم رویا حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه را زیارت کردم ، و به ایشان التجا بردم. دست مبارک را بر سینه ام کشید، و فرمود: این مریضی چیزی نیست، مهم مرضهای اخلاقی آدم است، واشاره به قلب می فرمود .سینه بهبود یافت. بعد که به خدمت آیت الله میر سید علی حائری رسیده و جریان را بازگو کردم ،خیلی تشویق فرمود، و اضافه کرد ؛ امّا مواظب باش که ناپرهیزی نکنی. ایشان  به محضر آیت الله شاه آبادی(ره)  هم  مشرف می شوند که تا پایان عمر از ایشان به تجلیل فراوان نام می بردند.و همچنین محضر آیت الله شیخ ابراهیم امامزاده زیدی (ره) که مردی عارف واخلاقی بود، و محضر درس آخوند ملا حسینقلی همدانی(ره) استاد درجه اول اخلاقی نجف را درک کرده و به کمال رسیده بود .

می فرمودند: من برای آینده تحصیل به حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف متوسل شدم ، در خواب ایشان را زیارت کردم. آن حضرت در همان عالم رویا کمر مرا گرفتند ، و در نجف به زمین گذاشتند؛ اما از بس هوا گرم بود ، عرض کردم سوختم ،سوختم. باز کمر مرا گرفتند، در وسط مدرسه دارالشفا قم به زمین نهادند. آنجا را موافق یافتم. بعد ها وقتی به قم رفته بودند ، در مدرسه دارالشفا که متصل به مدرسه فیضیه است حجره پیدا کرده بودند. متصدی حجرات مرحوم شهید صدوقی بود کلید همان حجره ای را به من داد که در عالم خواب به من داده شده بود.

می فرمودند: یکسال همراه کسی در حجره بودم که او از بیداری قبل از اذان صبح امتناع داشت، و به من اجازه نداد ساعت را قبل از اذان کوک کنم چاره ای نداشتم، آزار هم حجره جائز نبود.تمام آن یکسال، نماز شبم را در طول روز قضا خواندم. در نتیجه این صبر، سال آینده خداوند توفیق عنایت فرمود ، با امام رضوان الله علیه هم حجره شدم که این یک فوز بود . "

  • رسول حق منش